غریبگی همون حسی و داره که وقتی بچه ای دوست داری سری تر بزرگ شی ولی وقتی بزرگ میشی دلت واسه بچگیات تنگ میشه انگار کلی کار مونده که نکردی دلت میخواد برگردی
معجزه کردی تو منه بی جون منی که واسم همه چی عادی بود به تن خشکم تو زدی بارون ساختی یه جنگل از یه بیابون گم شده بودم تو خودم انگار کشیدیم بیرون از در و دیوار من دلم با تو دریارو میخواد بازم اون روز و شبارو میخواد
نشو با من غریبه تو دریا من جزیره ببین من واسه تو چجوری دلتنگم چند شبه خوابم پریده
نشو با من غریبه تو دریا من جزیره ببین من واسه تو چجوری دلتنگم چند شبه خوابم پریده
خیلی وقته تو فکر توام کل هفته منو میکشه بوی عطرت همین لحظه بخوابم روی دستت خیلی وقته تو سرم پره کلی حرفه که بدونی یادم نرفته چشمای مستت که کجا بودی کنار این خسته
نشو با من غریبه تو دریا من جزیره ببین من واسه تو چجوری دلتنگم چند شبه خوابم پریده
نشو با من غریبه تو دریا من جزیره ببین من واسه تو چجوری دلتنگم چند شبه خوابم پریده